Thursday, June 28, 2007

جزیره کوتائو

ما ساعت حدود ساعت پنج صبح رسیدیم من خیلی خوابم میومد و حسابی خسته بودم. من میتونم با فکرم بدنمو سر حال نگه دارم ولی این دفعه دیگه تموم کردم. وقتی به کوتائو رسیدیم من از جف که امریکایی است خواهش کردم که یک اتاق با هم بگیریم که برامون ارزون تموم شه و پولامونو ذخیره کنیم .او هم قبول کرد.ما با استفاده از کتاب راهنمای اودر شمال جزیره، نزدیک ساحل برای پیدا کردن یک مهمان خانه رفتیم پس از یک ساعت ونیم جستجو موفق شدیم من به جف من می خوام تا جایی که بدنم نیاز داره بخوابم و منو بیدار نکنه . تا ساعت یازده صبح خوابیدم پس از آن به دنبال جایی برای خوردن رفتیم. پس از ناهار ما به ساحل دیگری در غرب جزیره رفتیم تا غروب خورشید را تماشا کنیم ما دو تا ماسک اجاره کردیم و مقدار غواصی کردیم. من در جزیره فی فی غواصی کرده بودم ، اما اینجا مرجان داشت مرجانهای رنگارنگ ولی ماهیهای فی فی خیلی زیبا تر و رنگارنگ تر از اینجا بودند. به هر حال خیلی جالب و دیدنی بود. پس از چند ساعت غواصی ما به اتاقمان برگشتیم بعد از شام تصمیم گرفتیم برای روز بعد یک کایاک اجاره کنیم اما ما واقعا خسته بودیم. ما تا ساعت ده صبح خوابیدیم. کمی برای قایق سواری دیر بود به عبارت دیگه من ترجیح دادم انرژیمو برای رکاب زدن ذخیره کنم ویزای من داشت تموم میشد و باید تا قبل از بیست و هشتم ژوئن برای تمدید ویزا به بانکوک بروم، همچنین در این چند روز اخیر بدنم خیلی افت کرده بود باید دویاره به حال اول برمی گشتم ، بنا براین تصمیم گرفتم که استراحت بیشتری کنم و ترجیح دادم غواصی کنم

ساحلی در غرب جزیره است که کوسه های زیادی داره و آب خیلی آرومه و موج نداره و برای غواصی عالیه. ما بعد از اینکه صبحانه را خوردیم پریدم تو آب و بعد از سه ساعت اومدم بیرون که برای غواصی و شنا زمان زیادیه. اما خیلی جالب بود...من پنج بار کوسه دیدم شنا با کوسه ها خیلی جالب بود. نگران نباسید آنها خطرناک نیستند و آرام هستند. آنها خیلی بزرگ نیستند و بزرگترین آنهایی که من دیدم هفتاد سانتیمتر بود اما خیلی شگفت انگیز بود. من واقعا نمی تونم توصیف کنم که چقذر شنا کردن بین یک دسته ماهی چقدر خوشایند است ، هزار ماهی کوچک که با هم شنا می کنند و یک گروه صد تایی ماهی های رنگی و از نزدیک با آنها شنا کردن.من یک موز با خودم برده بودم و ماهی های زیادی انگشتهای منو می گزیدن برای موز و منو محاصره کرده بودند... با خودتون تصورشو کنید چقدر با شکوه و لذت بخشه. بعد از آن که برگشتیم اول یک دوش گرفتم بعد با جف رفتیم یک رستوران خوب در کنار ساحل شام خوردیم من الان کنار ساحل مشغول نوشتن هستم و جف دار تو اتاق کتابشو میخونه. یه عالمه رستوران کنار ساحل اینجا هست که همه شون چراغهای رنگی دارن که تصویرشون تو آب خیلی قشنگ شده و یک نفر اینجا مشغول آتش بازی برای اینکه مردم رو تشویق کنه تا بیشتر تو رستوران بمونن و بیشتر آبجو بخورن و بیشتر پول خرج کنن و صدای بلند موزیک راک و صدای خنده ی مردم که آبجو می خورن و خوش می گذرونن من از این دور دارم نگاشون می کنم و به موزیک دلخواهم( شجریان) گوش می کنم و از صدای آب و امواج و رنگهای درون آب و مردم خوشحال لذت می برم. من دوست دارم مردمی را ببینم که خوشحالن و هرگز به جنگ فکر نمی کنند و فقظ دوست دارند لذت ببرند و بدنشونو مختل نمی کنن و فقط دوست دارن خوشحال باشن. بزاریم اونا خوشحال باشن و من از تماشای آنها لذت می برم. یک جمله ای از ادواردئو گالینو هست که میگه: روی تابلو در رستورانی در مادرید است که .. لطفا آواز نخوانید، یک تابلو در ایستگاه قطاردر ریودوژانیرو نوشته لطفا با چرخاتون بازی نکنید.. چقدر خوبه که هنوز هستند کسانی که می خوانند و بازی می کنند". بله خیلی خوبه که مردم زیادی هستند که با خودشون لذت می برند.

الان دیر وقت در شبه و من مجبورم چند عکس برای وبسایتم آماده کنم و و وسایلمو جمع کنم و بعد بخوابم. تصمیم دارم فردا صبح یک قایق تند رو بگیرم و برم به چامپون و فدا بعد از ظهر رکاب زدن به سمت بانکوک رو شروع کنم و توقف طولانی بعدی من در بانکوکه( همانطوریکه می دونید من نقشه ندارم این فقط تو فکرمه وا گر تغییر کنه.. تغییر می کنه و من باید آنچه که پیش میاد انجام بدم) تا ببینم چی پیش میاد

متن اصلی
ترجمه:پ

No comments: