بالاخره ديروز بعد از گذشت بيش از يك سال ونيم توانستم يكي از دوستانم از آمريكا كه در حال دوچرخه سواري دور دنياست را ببينم. ما در دو جهت مخالف حرکت می کردیم،او به سمت پايين يعني سنگاپور و من به سمت بالا یعنی تايلند . خوشبختانه تونستم ويزاي تايلند را يک ماه ديگه تمديدکنم و رکابزنان از شرق به سمت کوالا لمپور راه ميافتيم. فقط ميتونم بگم که ریک عجيب انسان بزرگيست. شانزده ماه قبل بود که بعد از خواندن وبسايتش، آرزو کردم که اي کاش همديگر را ميديديم و با هم رکاب ميزديم و هماکنون اين آرزو در حال تحقق يافتن بود؛ ریک با دروني به وسعت دريا و ديدي وسيع به زندگي... خيلي خوشحالم که بااو آشنا شدم. اين دوروزه در مورد هرچيزي صحبت کرديم و تصميم گرفتيم که مالزي را با نيت صلح، بهاحترام آن همه انساني که از جنگ آسيب ديده اند، رکاب بزنيم. ماهرکدام تجربههايي در مورد جنگ داشتيم، من از جنگ ايران و عراق و او از جنگ ويتنام (او ويتنام را رکاب زده است)، ما هر دو سياهي جنگ را لمس کردهايم و اصلا نميخواهيم جنگزدگان ديگري را شاهد باشيم، ديگر نميخواهيم بيخانمانهاي ديگري را زير چادر يا خرابهها شاهد باشيم.
ما نيازمند آرامش هستيم و با هدف صلح باهم رکاب ميزنيم تا پياممان را تاهرچه دوردستها برسانيم، هرکاري بتوانيم براي رسيدن به صلح جهاني انجام ميدهيم و باهم درختي را بهعنوان سمبل صلح، سمبل زندهبودن و زندگاني، ميکاريم. ما به کمک شما در رساندن پياممان نيازمنديم تا اين پيام به دورترها انتقال يابد.
براي ديدن وبسايت ریک و عکسهايش که نشاندهنده ويرانيهاي جنگ ويتنام بعد از اين همه سال ميباشد به اين آدرس بروید: http://www.rickgunnphotography.com/
5/11/2007