Friday, January 05, 2007

یتیم خانه

واما یک توفیق اجباری که شامل حال من شده این بودکه برخوردم به تعطیلات ومجبور شدم 3روزی در اسلام آباد وشهرهای نزدیک اطراف گشتی بزنم
اما توی یک محلی که برای استراحتی کوتاه وصرف چای توقف کردم ماجرای جالبی رو فهمیدم:
سی سال پیش آقای پاکستانی میره انگلستان واونجا باخانمی انگلیسی ازدواج میکنه که حاصل این ازدواج یک پسر ودودختره که البته حافظ قرآن هستند.خانم وآقا بعد از برگشتن به پاکستان مرکزی دایر میکنند برای سرپرستی بچه های یتیم وبی سرپرست که به همین منظور سه تا پرورشگاه ساختن یکی در ماری یکی در خانیوال وسومی هم در کراچی.
واما بعد از صرف چای آقایی که ازش نام بردم به من گفت اگر بخواهی میتونی اینجا بمونی ومن یک اطاق در اختیارت میذارم منهم این پیشنهاد دوست داشتنی رو از اون پذیرفتم وقرار شد که یک روز اونجا بمونم.
روش زندگی وکاراین خانواده برای من بسیار جالب بودو بامن بسیار مهربان بودند ومن کاملا به اونها اعتماد کردم وامیدوارم که بتونم در بعضی کارها بهشون کمک کنم.به هر حال اگر میخواهید در باره اونا بیشتر بدونید به این آدرس سری بزنید
واما جالبتر اینکه روز بعد اداره پست منو خواست وخبر خوبی به من داد.بله بسته پستی رسیده بود ومن میتونم بعد از 3روز به لاهور برگردم وپاکستان رو به قصد ورود به هندوستان افسانه ای ترک کنم.

2 comments:

Anonymous said...

سلام

چه جالب!!!! سفر با تور برای من سفر با اعمال شاقه است. برای اینکه آدم آزاد نیست که بگردد و اینطور جریانات جالب هم کمتر برایش اتفاق می افتد.

امیدوارم شاد و خرم سفر را ادامه دهید.

Anonymous said...

محمد عزیز گزارش سفرت رو به خبرگزاری میراث ارسال کردم
www.chtn.ir