بعد ازاينكه چندروزي با ديويد بودم، با دوچرخه قصد پنانگ را كردم، آنقدري دور نبود و تنها 40 كيلومتر و آنجا بايد منتظر ريك مي ماندم. در پنانگ دو روزي در چایناتاون ماندم تا ريك برسد. اولين ملاقتمان خيلي بامزه بود، حدود ده صبح بود ، بعد از صبحانه، از مهمانخانه آمدم بيرون، داشتم خيابان را رد مي كردم كه ديدم مرد قدبلندی داره از آن طرف خيابان مي آد ... اوه ريك ... و شروع كرديم خنديدن، ديدن ريك بعد از يك سال و اندي، در خيابان برای من بسیار دلپذیر بود
از اولين بار كه سايت ريك را خوانده بودم وجرياناتي كه در آن نقل كرده بود، بسيار كنجكاو شده بود كه او را در دنیای واقعی ببینم . رفتيم كه قهوهاي بخوريم و بعد صحبت و صحبت. خيلي حرف براي همديگر داشتيم و بيشتر روزمان را با هم گذرانديم. روز بعد، به یک فروشگاه بزرگ رفتیم و بعد از خريد مقداري از مايحتاجمان، با دوچرخه راه افتاديم دور جزيره كه بسيار جالب و ديدني بود. واقعا ريك فوق العاده است، 43 سال سن دارد ولي دروني واقعا جوان و پر انرژی دارد . تا شب ركاب زديم و از خنكاي هوا و آواز پرندگان لذت برديم. ريك يك گلدان كوچك همراه يك درخت براي من خريد كه آن را روي دوچرخهام ثابت كردم. الان يك درخت بر روي دوچرخه ام دارم و در واقع او درختي را نشاند كه دايم در مقابل ديد من باشد.
روز بعد ريك رفت منزل ديويد تا چندروزي را باهم باشند و من هم با قايق رفتم به سمت لانکویی، جزيره اي بسيار زيبا در شمال غربي. خيلي ديدني بود و جزاير كوچك بسياري در اطراف ديده مي شد. با دوست ديگري آنجا رفته بودم و با هم ماشيني كرايه كرديم تا زيبايي هاي منطقه و غروب دربا را شاهد باشيم.
شدت باران و صدای شدید آن روی پنجره رادر آن شب دراتاقی سرد،کنار ساحل با منظره ای از دریا نمی توانم برایتان شرح دهم
روز بعد با قايقي كه 3 ساعت زمان برد به پنانگ برگشتيم. يك روز ديگه براي حركت از پنانگ وقت داشتم، پس تصميم گرفتم دستي به سروروي دوچرخهام بكشم و آنچه براي ادامه سفر نياز دارم فراهم كنم.
همانطور كه قبلا نوشته بودم، من وریک تصمیم داشیم با هدف صلح مدتی ركاب بزنیم. در ابتدا فقط ميخواستم كه چند روزی ببینمش و با صحبت کنم و بعد به سمت تايلند بروم، اما فکر کردم که اين بهترين زمان است که با هم رکاب بزنیم و می توانیم کارهایی را انجام دهیم تا احساسات وایده هایمان را در مورد صلح و دنیای بدون جنگ و .. به دیگران قوی تر بیان نماییم
وقتي دور از هم هستيم، فکر ميکنيم ديگران چگونه هستند، چگونه رفتار مي کنند، در مواجهه، متوجه مي شويم که چه انسانهاي مهرباني در اطراف ما هستند و بايد از ديدارشان لذت برد، در مجلات و روزنامهها اخبار بهصورت بسيار غلوشده عليه يکديگر بيان مي شود، واقعيت چيز ديگريست. تنها کافيست وبسايت ريک را مطالعه کنيد و احساسات مهربانانه او را در مواجهه با مردم و زندگيشان ببينيد تا متوجه شويد چرا من براي ديدار او اين همه مشتاق بودم، ولي از ديد رسانهها من بايد به چشم دشمن به او نگاه ميکردم و اين همه سبب شد که ما باهم براي صلح رکاب بزنيم. ما سعي ميکنيم هرکاري از دستمان برآيد انجام دهيم و درصد موفقيت به اندازه خود حرکت اهميت ندارد، ما براي صلح در تلاشيم، ما نخوابيدهايم. وظيفه ما فرستادن پياممان است و بيان ديدههايمان و ديگر باقي به شما بستگي دارد.
5/19/2007
م
No comments:
Post a Comment